سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میان شما و موعظت پرده‏اى است از غفلت . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :11
کل بازدید :69753
تعداد کل یاداشته ها : 28
103/9/5
12:0 ص
موسیقی

 

گیفان درغارت ترکمنان(3)                                  در ادامه 

ازدیگر وقایع دوران شجاع ا


لدوله حکایت خام پو لاد است که او خود یکی از بزرگان گیفان بود این شخص دوازده پسر داشت شغلش زراعت کاری بود چنان او نفوذ داشت هنگامی نوبت آب دادن مزرعه او می شود کسی جرعت رفتن و انداختن آب او نمی شد خلاسه خام پولاد تنها فرمانروای گیفان شده بود روزی شجاع الدوله از قوچان به گیفان آمد و مهمان خام پولاد شد بچه های خام پولاد به خدمتگذاری مشغول بودند به از مدتی شجاع الدوله که چشم شوری داشت و شهرت زیادی داشت . از دیدن آن همه جوان درحیاطی به رشک افتاد پرسید

خام پولاد این خدمتگذاران چه نسبت با شما دارند؟؟

خام پولاد جواب داد قربان اینها همه غلام زاده گان شما هستند

شجاع الدوله که چنین گفت [حق داری که به تو بگویند ارباب خام پولاد کسی که 12 پسر چنین رشیدی داشته باشد در واقع ارباب است] شجاع الدوله چنین گفت و رفت بعد از آن قضیه چند روزی نگذشته بود که پسران خان برای درو به جلگه موسویه رفته بودن که ترکمنها هجوم آورد .آنها که چنین دیدند بر برج پناهنده شدند ترکمنها دسته های درو شده مز عه را به دور برج جمع کردند و آتش زدند .و پسرا ن خام پولاد همه دراثر دود آتش خفه شدند کسی که 12 پسر داشت در چند لحضه بی کس شده

مردم همه مسلح برای مقابله با ترکمنان رفتند اما انها رفته بودند  مردم جسد پسران خام پولاد را به گیفان آوردند ول وله ای در میان مردم راه افتاده بو د هر کسی چیزی می گفت منجمله کسی می گفت که چشم حسود شجاع الدوله چنین بلا را به سر او آورد . مردم جنازه هارا غسل کفن دادند وقتی کار ها تمام شد به خام پولاد گفتند چه دستور می دهی خام پولا د با لحجه ترکی چنین گفت

گترن زهر مارمی         یعن او غلان لرمی

یعنی اول زهر ماری بیارید تا من هم بخورم تا من هم نابود شوم سپس جسدمان را جمع کنید عباس حیدری چنین میگوید

زمان خان خانبازی وقتل غارت تمام شدنی نیست . زمانی سید مجید نامی خان حاکم گیفان بود برای خود امارتی می ساخت روی به یکی از نوکرانش بنام رجبعلی نمود گفت  درباره این بنای ما تو هم سخنی بگو ؟؟سید مجید خان گفت بگو در امان هستی

رجبعلی گفت به یادگار بماند در دوران تالان تالان

از رجبعلی یک چوب ودوتا پالان                   رفت بر ری دیوار مجید خان

یعنی در هنگام غارتگری وچپاول یک تیر چوبی ودوتا پل نیز از رجبعلی رفت بالا دیوار مجید خان

سید مجید که چنین شنید گفت ؟ از من خیال غلامم چه می خواهد بگوید  پدر سوخته من می گویم

وصف ساختمانم بگو او از غارت وچپاولم میگوید بزنید این پدر سوخته بی ا دب را این بود گوشه ای از وقایع دوران غارتگری

در پایان از آقای حضرت قلی بشارت برای جمع آوری این اثر سپاس گذاریم



                                                                             مرجع:: خشم غارت دوران اله مانی

                                                                                      اثر آقای احمد عضدی

 


  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ ای عشق مدد کن به سامان برسیم ، چون مزرعه تشنه به باران برسیم ، یا من برسم به یار یا یار به من ، یا هردو بمیریم و به پایان برسیم .


+ در ذهن اگر نیافرینمت میمیرم ، از شاخه ای اگر نچینمت میمیرم ، ای عادت چشمان بی حوصله ام ، یک روز اگر نبینمت میمیرم .
+ پرسید به خاطر کی زنده هستی ؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو ، بهش گفتم به خاطر هیچکس ، پرسید پس به خاطر چی زنده هستی ؟ با اینکه دلم داد میزد به خاطر دل تو ، با یه بغض غمگین گفتم به خاطر هیچکس ، ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی ؟ درحالی که اخم تو چشماش جمع شده بود گفت : به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است .