سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و ابو جعفر محمد بن على باقر از او ( ع ) حکایت کرد که فرمود : ] دو چیز در زمین مایه أمان از عذاب خدا بود ، یکى از آن دو برداشته شد پس دیگرى را بگیرید و بدان چنگ زنید : امّا امانى که برداشته شد رسول خدا ( ص ) بود . و امّا امانى که مانده است آمرزش خواستن است . خداى تعالى فرماید « و خدا آنان را عذاب نمى‏کند حالى که تو در میان آنانى و خدا عذابشان نمى‏کند حالى که آمرزش مى‏خواهند » [ و این از نیکوتر لطایف معنى را برون آوردن است و ظرافت سخن را آشکار کردن . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :11
کل بازدید :68254
تعداد کل یاداشته ها : 28
103/2/16
10:14 ع
موسیقی

 

گیفان درغارت ترکمنان(3)                                  در ادامه 

ازدیگر وقایع دوران شجاع ا


لدوله حکایت خام پو لاد است که او خود یکی از بزرگان گیفان بود این شخص دوازده پسر داشت شغلش زراعت کاری بود چنان او نفوذ داشت هنگامی نوبت آب دادن مزرعه او می شود کسی جرعت رفتن و انداختن آب او نمی شد خلاسه خام پولاد تنها فرمانروای گیفان شده بود روزی شجاع الدوله از قوچان به گیفان آمد و مهمان خام پولاد شد بچه های خام پولاد به خدمتگذاری مشغول بودند به از مدتی شجاع الدوله که چشم شوری داشت و شهرت زیادی داشت . از دیدن آن همه جوان درحیاطی به رشک افتاد پرسید

خام پولاد این خدمتگذاران چه نسبت با شما دارند؟؟

خام پولاد جواب داد قربان اینها همه غلام زاده گان شما هستند

شجاع الدوله که چنین گفت [حق داری که به تو بگویند ارباب خام پولاد کسی که 12 پسر چنین رشیدی داشته باشد در واقع ارباب است] شجاع الدوله چنین گفت و رفت بعد از آن قضیه چند روزی نگذشته بود که پسران خان برای درو به جلگه موسویه رفته بودن که ترکمنها هجوم آورد .آنها که چنین دیدند بر برج پناهنده شدند ترکمنها دسته های درو شده مز عه را به دور برج جمع کردند و آتش زدند .و پسرا ن خام پولاد همه دراثر دود آتش خفه شدند کسی که 12 پسر داشت در چند لحضه بی کس شده

مردم همه مسلح برای مقابله با ترکمنان رفتند اما انها رفته بودند  مردم جسد پسران خام پولاد را به گیفان آوردند ول وله ای در میان مردم راه افتاده بو د هر کسی چیزی می گفت منجمله کسی می گفت که چشم حسود شجاع الدوله چنین بلا را به سر او آورد . مردم جنازه هارا غسل کفن دادند وقتی کار ها تمام شد به خام پولاد گفتند چه دستور می دهی خام پولا د با لحجه ترکی چنین گفت

گترن زهر مارمی         یعن او غلان لرمی

یعنی اول زهر ماری بیارید تا من هم بخورم تا من هم نابود شوم سپس جسدمان را جمع کنید عباس حیدری چنین میگوید

زمان خان خانبازی وقتل غارت تمام شدنی نیست . زمانی سید مجید نامی خان حاکم گیفان بود برای خود امارتی می ساخت روی به یکی از نوکرانش بنام رجبعلی نمود گفت  درباره این بنای ما تو هم سخنی بگو ؟؟سید مجید خان گفت بگو در امان هستی

رجبعلی گفت به یادگار بماند در دوران تالان تالان

از رجبعلی یک چوب ودوتا پالان                   رفت بر ری دیوار مجید خان

یعنی در هنگام غارتگری وچپاول یک تیر چوبی ودوتا پل نیز از رجبعلی رفت بالا دیوار مجید خان

سید مجید که چنین شنید گفت ؟ از من خیال غلامم چه می خواهد بگوید  پدر سوخته من می گویم

وصف ساختمانم بگو او از غارت وچپاولم میگوید بزنید این پدر سوخته بی ا دب را این بود گوشه ای از وقایع دوران غارتگری

در پایان از آقای حضرت قلی بشارت برای جمع آوری این اثر سپاس گذاریم



                                                                             مرجع:: خشم غارت دوران اله مانی

                                                                                      اثر آقای احمد عضدی

 


  
  

E

iiiii

*در ادامه روایت های بزرگان گیفان

امین الله سیدوخت از زبان عمه خود ماه نساء چنین میگوید که ترکمن ها از آغ یولی به حلوا چشمه یوروش برده اند و گوسفندان ده به همراه مقداری از مال اموال مردم را ربوده اند خبر این وقایع به گیفان رسید 30 سوار مسلح بر اسب راهی حلوا چشمه شدنه تا این سوارن به آن جا می رسند ترکمن ها منطقه را ترک کردند و به خاک شوروی رفتند 0

 بعد از مدتی که از این وقایع گذشت ترکمنان یموت و گوگلان از شمال غرب گیفان هجوم آوردند اما این بار تعدادشان بی شمار بود وآنچه که گاو و گوسفند در جلگه گیفان بود  همه را بردند دو باره بعد از دو سال به دربند وجودر حمله ور شدند قراولان که در حال نگهبانی بودند هنگامی که ترکمنان را مشاهده می کنند یکی را به سوی گیفان می فرستند وتا مردم را خبر کند و عبدالصمدو خواج علی در برج های نگهبانی مانده  و ترکمن هارا با شلیک گلوله سرگرم کرده اند تا مردم سر برسند تا سواران گیفان  اسلحه و وسایل خود را جمع کنند که خواج علی با لباس های پاره خون آلود سر می رسد و گفت که عبدالصمد تیر خورده و مرده است از ترکمن ها نیز سه نفر و دو اسب مرده است چون فشنگهای ما تمام شد به ناچار به گیفان آمدم هنگامی که سواران به محل حادثه رسیدند ترکمن ها رفته بودن0

بار دیگر ترکمن ها به جلگه ایوب هجوم آوردند و در هنگام جمع آوری گندم بود بزرکان در حال درو و بچه ها هم دسته میکشیدند 0 براثر هجوم زیاد ترکمن ها مردم مجبور شدند که بر روی هر زمین کشاورزی یک برج بسازند تا به هنگام هجوم ترکمن ها به داخل برج پناه ببرند و یک نفر مسلح هم همیشه بر روی این برج ها نگهبانی می داد ترکمن که توان حمله به گیفان را دیگر نداشت به مزارع حمله ور می شد در یکی ازاین روزها سه بچه به نامهای بابا قربان- بابادالی- وبابا مراد-به چنگال ترکمنها افتادند و آنها را باخود بردند در آن زمان جلگه ایوب را به نام موسویه می خواندند چون پوشیده از بوته های جنگلی و حیوانات وحشی فراوانی بود بابا قربان از پشت یک ترکمن خود را به پایین می اندازد ودر داخل بوته ها پنهان می شود و دو بچه دیگر را با خود بردند . در نیمه شب بابا قربان با تنی زخمی خون آلود به خانه رسید و ماجرارا باز گو کرد 0مردم گیفان که از این همه تاخت تاز ترکمن ها به ستوه آمده اند به نزد شجاع الدوله رفتند چون آن زمان گیفان جزء محالات قوچان بود . بابا قربان را با آن تن زخمی و خون آلود نزد او بردند واز او کمک خواستند 0 ای حاکم گیفان از محالات توست جلوی این وحشی گری را بگیر تا ما از ارک گیفان در اییم مورد هجوم قرار می گیریم هر بار چند نفر می میرند در برج (بابا علی ) هفت نفر مردند در برج (خان چو )سه نفر وکشاور زانی که در مزرعه از دست هجوم ترکمن ها به برج ها پناه می برند ترکمنها محصول درو شده را در اطراف برج جمع می کنند و به آتش می کشند مردم هم جان و مال خود را از دست می دهند

شجاع الدوله که چنین می شنودبه خود زحمت میدهد می گوید این بار فکری خواهم کرد ....................................

 دو سال از این ماجرا گذشت ولی فکری نشد به ناچار حسن و حسین خان پدران بچه های ربوده شده به نزد رمضان دلال رفتند تا بچه های خود را از ترکمن ها بخرد(( بهای هر اسیر هشتصد قران بود  ودویست قران هم دست مزد او بود که به ناچار پذیرفتند و رمضان دلال راه ترکمن صحرا را پیش گرفت پس از مدت ها جستجو بابا مراد را پیدا می کند و سپس به دنبال بابا دالی می رود وبعد از مدتها اورا در را چشمه می بیند و ماجرای خود رامیگوید که برای چه در داخل طایفه آتا بای و جعفر بای آمده است بابادالی می گوید باید اجازه ام را از حاجی رجب بگیرم اما چون وقتی حاجی رجب چنین می شنود به منزل آن میزبان میآید و میگوید شنیدم که در منزلت کردی است که می خواهد پسر خانده ام را فریب دهد و ببر د آنرا تحویل بده هرچه می خواهی می دهم . میزبان آمد وگفت جانت درخطر است بهتر است شبانه فرارکنی و مرا دو فسخی منزلش  آورد و راهی گیفان کرد0

 پدر بابا مراد چنین میگوید که هرچه داشتم داروندارم را در معرض فروش گذاشتم زمینها و چهار صندوق منبت کاری شده از چوب گردو که هر کدام بیست پوت گندم شد و مادر بابا مراد لوازم زینتی از قبیل (بلرزیک )دست بند پیش چنگه و چنگه بنا گوش را فرختیم جمعأ هشتصد قران شد و در اختیار رمضان گذاشتیم و بابا مراد را خریداری کرد وبه گیفان آورد به از چهل روز بابا مراد مریض شد ومرد خواهرش بر اثر جوان مرگ شدن برادر (دق مرگ شد )از آن خانواده فقط یک دختر به جاماند پدر مادر بابامراد میگفتند0

 هم غارت جان شدیم وهم غارت مال          هم خستگی بی حدو هم رنج ملال

چنین بود دورانی که تمامش رنج بودو پریشانی وغم بود حرمان


  
  

E

گیفان درغارت ترکمنان (1)iiiii

امروزه اگر از بجنورد به سمت شیروان را هی شور در بین را به تابلویی بر می خریدکه گیفان را نشان می دهدواز کناره کارخانه پترشیمی وقتی بگذرید داخل گردنه های پرپیچ خم دره های کوچک قتلیش می شوید.به راستی که فقر محرومیت را که در این دهات به آشکارا دلهر رهگذ را به درد خواهد آورد

نه کاری نه محصولی نه از طرف جانبی حمایت می شوند.با داشتن دو سه عدد بزوزمین دیمه که آن هم اگر باران نبارد حصولی در کار نیست ‌‌.با تمام این رنج وسختی ماندن درچنین مکانها از نظر وطن پرستی بزرگترین فداکاریست.

گیفان در زمان کش مکش یار محمد خان با شجاع الدوله چند سالی جزء محالات قوچان بوده اکنون جزء شهرستان بجنورد می باشد

میرزامحمد دل پسند گفت . بیاد خودم ترکمنان نوخورلی به غلامان حمله کرد ریس ترکمنان

0هاشم خواجه بود بابا قربان که از شکارچیان غلامان بود به برج رفت سنگر گرفت نگذاشت ترکمناها وارد غلامان شوند: ترکمنان هرچه تلاش گردند کارشان نتیجه ای نکرفت چون بابا قربان تفنگ پنچ تیر سلاطی داشت میگفت صد تیر فشنگ دارم به تعداد فشنگام ترکمن می کشم اگر ترکمنی جرات دارد جلو بیاید0 18 روز در محاسره ترکمن ها بودن . در این هنگام فرج الله خان شیروانی اطلاع یافت وبه کمک بابا قربا ن امد ترکمنان که چنین دیدند پا به فرار گذاشتند0 صادق علی فرح دل 80 ساله ساکن گیفان میگوید

روزی دیدم زنها بر سرشان می زنندو فریادمی کشند بیچاره شدیم ترکمنان   دوازده کودک را که در حال دسته کشی بودند از بین راه ربودند0 پس از چند ماه دونفر رفتند و بچه های خودرا خریدند ومابقی همچنان در میان ترکمنان ماندند از آن بچه هایکی در سنین پنچاه سالگی پرسه جو کنان آمداما اورا کسی نمی شناخت تا اینکه شناسیت داد0

آقای فرح دل افزود خرمن می کو بیدم ملا محمد نامی آمد از من چهار شاخ خواست .گفتم چهارشاخ می دهم و خودم هم می آیم به شرط آنکه داستان پدرت را که به شهر خیوه به اسارت برداند را برایم بگویی0بعد از چند دقیقه چنین گفت؟نام پدرمرمضان آشور بود در یکی از در گیری ها به دست ترکمن ها اسیر شده بودو اورابه شهر خیوه فروختند مدت اسارت چند سال طول کشید ما نمی دانستیم به سر ایشان چه آمد است . هنگامی که بر گشت چنین می گفت"

ترکمنان مرا پس از اسارت شکنجه بسیاری دادند و در آن حال بده من مرابه تجاران خیوه بعنوان غلام فروختندبه من یقین شد که تا آخر عمرم بر ده خواهم ماند و راه بازگشتی برایم نیست مدتی از این قضایا گذشت کار ها مشکل و من در اندیشه فرار بودم 0 در شهر خیوه وظیفه ام نگهداری از چهار پایان اربابم بودکه می بایست در روز0 سه بار آنها را برروی چشمه می بردم وآب می دادم و به فکر این بودم که بجز از کنار چشمه دیگر راه فراری نیست اما هر بار که می رفتم تعدادی انجا بودندو نمی توانستنم با اسب فرار کنم به این نتیجه رسیدم که اسبها را رها کنم وپیاده راه بیابان را پیش بگیرم  هنوز چند ساعتی از فرارم نگذشته بود که چند سواری از شهر خیوه در پی من آمدند من هم که درآن بیابان پناگاهی پیدا نکردم به ناچار زیر خرمنی از (خارشتری) پناه بردم تا ترکمنان بگذرند ومن شب دوباره راه بیفتم 0 اما جستجوی آنها سه روز طول کشید ومن با تنی زخمی رنجورگرسنه تشنه دیگر رمقی برای فرار نداشتم که سواری با زبان ترکمنی گفت(گتدی)سپس برگشتندمن ماندم زیر آن همه خار بی رمق وناتوان با مرگ دست وپنچه نرمی کردم که به ناکاه بوتها ی خار کنار زده شد سه تا دختر در بالای سرم دیدم که آمد بودند خار هارا برای خرمن آماده کنند 0 تا چشمشان به من افتادبا تعجب فریاد زدند (قولی –قولی) یعنی فراری در شهر خیوه به اسیران ایرانی قولی می گفتندبعد از مدتی آن سه دختر بر گشتند ومرا به خانه بردندو سه شبانه روز از من پرستاری کردندودراین مدت خوراک من نان‌‌ـ نباتوـ چای ـ بود که از بزرگ خانه دستور داده شده بودتا رمق از دست رفته من باز گردد در شب چهارم دو فطیر وبا دو شیشه آب مراراهی ایران کردند و گفت یا کشته می شی یا نجات می آبی و من در بزرگواری آن ترکمن میزبان    دعای خیر نمودم   وراه ایران را پیش گرفتم و با هزاران رنج سختی به گیفان رسیدم........ ادامه


  
  

:

چکیده

پژوهش در زمینه اقلیت های زبانی باقیمانده از زبانهای باستانی ایران به جهت اینکه       نمونه های تقریبا دست نخورده از فرهنگ کهن ایرانی می باشند از جنبه حفظ و کمال بخشی به «هویت ایرانی» حائز اهمیت فراوانی است. از جمله این اقلیت های زبانی ، تاتها می باشند که در واقع نامیده شدن آنها به عنوان «تات» ریشه تاریخی ایرانی ندارد و این نامی است که که مهاجمین ترک که از زمان غزنویان به ایران آمده و در دوره سلجوقیان و مغولان در گروههای متعدد به این سرزمین آمده و رحل اقامت افکندند، به این اقوام داده اند.

تاتها امروزه در گستره جغرافیایی از منطقه دربند و داغستان روسیه واقع در غرب دریای خزر تا همدان و در جهت شرق تا خراسان زندگی می نمایند و قومیتی واحد ندارند بلکه یادگاران اقوام مختلف ایرانی می باشند که در جریان حضور ترکان مانند دیگران در زبان ترکی مستحیل نگشته و زبان و گویش خود را حفظ نموده اند.

زبان تاتی نیز زبان واحدی نیست بلکه تفاوتهای موجود در گویشهای مختلف تاتی مربوط به تفاوت زبانهای نسل های گذشته این مردمان در پیش از آمدن ترکان می باشد.

·         غالب تاتها هم اکنون در آذربایجان – منظور آذربایجان کهن شامل استانهای آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل و زنجان و قسمتی از همدان و قزوین و ... است –زندگی می کنند و به گمان زیان تاتی آنها باقیمانده زبان آذری است که در قرون اول اسلامی زبان رایج آذربایجان بوده و خود یادگار زبان کهن مادی است که نشان از تاثیرات اوستایی و پهلوی اشکانی و ساسانی و فارسی دری نیز در آن دیده می شود.

 

تاتها : مردمانی که در میان ترک زبانان شمال و شمال غرب ایران و غرب در یای خزر به صورت جزیره های زبانی زندگی می نمایند.

تاتی : زبانی است که تاتها بدان گفتگو می نمایند و باقیمانده زبانهای باستانی ایران می باشد

مقدمه:

شناخت و کسب علم و آگاهی در فرهنگ پربار ایران اسلامی چنان پربهاست که بر مبنای آن لحظاتی از عمر آدمی نام حیات و بالندگی واقعی به خود می گیرد که صرف کسب علم و آگاهی گردد.

در این میان شناخت میراث فرهنگی به معنای عام خود ارزشی ویژه دارد چرا که معمولا بهترین آینده نگری ها و آینده سازی ها در پرتو تجربیات گذشتگان صورت می پذیرد.

گذشته از این مطالب هویت هر قوم و ملتی نیز به صورتی کاملا درهم تنیده با گذشته و میراث گذشتگانش گره خورده است و در عصری که عده ای آن را عصر « بحران هویت » می خوانند ؛ قطعا کوشش برای شناخت و حفظ هویت امری بسیار مقدس و مهم خواهد بود. این سخنان برای ملتهایی که حداکثر چند قرن سابقه تاریخی دارند آنقدر مفهوم نبوده و اهمیت آنچنانی نخواهد داشت ولی ایرانیان که ملتی حاضر در صحنه تاریخ از همان ابتدای آن می باشند و همیشه تمدن ساز بوده و حضور درخشانی در صحنه زندگی بشریت دارند، بایستی اهمیت مسئله را بصورتی عمیق درک نموده و در راه اعتلای هویت خویش از طریق         بهره مندی از داشته های دیروزی و تفکر و تامل امروزی کوشیده و حتی یاریگر دیگرانی   باشند که به علت فقدان چنین سابقه درخشان فرهنگی چنین پتانسیلی را ندارند.

در میان مباحث مختلفی که می توان در راستای مسائل بیان شده دسته بندی و بیان نمود بحث قومیت ها و اقلیت های زبانی موجود در داخل حوزة ایران فرهنگی بسیار مهم می باشد و بررسی گذشته و دارایی های فرهنگی هرکدام از آنها می تواند علاوه بر روشن نمودن   گوشه ای از وقایع اتفاق افتاده در گذر زمان این مرز و بوم ، باعث شکوفایی هویت ملی کل ایرانیان گردد چرا که ایران یعنی همه این قومیت ها و اقلیت ها که در یکی شدنشان مفهوم ایران را ساخته اند.

در کنار نام هایی چون کرد ، بلوچ ، ترکمن و ترک و سایر قومیت ها ، گاهگاهی از « تاتها» و آنچه که بدان سخن می گویند یعنی « تاتی» نیز یاد می شود البته با کمال تاسف باید گفت که عدم انجام صحیح رسالت و وظیفه از سوی رسانه های جمعی و مطبوعات ـ اعم از دولتی و غیر دولتی ـ و حتی مجامع دانشگاهی ، مانع از آن بوده است که ایرانیان دیگر هموطنان خویش را در قالب قومیت های دیگر خوب بشناسند و اهدافی که در جملات قبل شمرده شد، محقق گردد. در مورد تاتها و تاتی وضع دو چندان آشفته تر است و عده بسیار اندکی به صورتی صحیح و عمیق با تاتها و گذشته و فرهنگ غنی شان آشنایی دارند.

به راستی تاتها چه کسانی هستند و در کجاها ساکن می باشند و تعدادشان چند نفر است؟

آیا مانند بعضی از قومیت ها مثل بلوچها در منطقه ای متمرکز زندگی می کنند یا گستره سکونت پراکنده دارند؟

آیا مانند کردها یک قومیت مشخص با داشتن همه شرایط آن از جمله مسائل نژادی و تاریخی و زبانی می باشند؟

آیا تاتی یک زبان یا گویش واحد است؟

تاتی چه نسبتی با زبان های باستانی ایران چون مادی و اوستایی و زبانهای ایران میانه چون پهلوی و اشکانی و ساسانی دارد؟

د) مناطق پراکنده

در مناطقی از اراک (مانند روستای وفس)

همدان

خراسان

سمنان

تاتها در جمعیتی کمتر و مناطق پراکنده تر به زندگی خود ادامه می دهند.

 

تاتها (تاریخچه و معانی کاربردی کلمه تات)

کلمه «تات» در قدیمی ترین سند یافته شده در کتیبه «اروخون» مربوط به قرن 8 میلادی   (2 هجری قمری) آمده است . رامبری اولین کسی بود که در این کلمه متوجه کلمه « تات» شد . سپس تامسون « تات» موجود در کتیبه را معادل «خارجی ها در کشور» دانست ولی او نتوانست به اصل و ریشه کلمه پی ببرد. پس از او «کُرچ» نظر داد که جزء تات در کتیبه اروخون مصغر شده «طانقوت» به معنی خارجی است.در نظر اینان این کلمه پس از فتوحات ترکان در ایران از سوی آنان برای ایرانیان مغلوب نسبت داده شده است(10)

 اورانسکی در مقدمه فقه اللغه ایرانی می نویسد:

« تاتی ظاهراً در آغاز بر نژاد قبیله ای اطلاق نمی شده است . قبایل صحرانشین که اکثرا ترک بودند مردم زراعت پیشه و تخته قاپوی ایرانی زبان را که در زیر انقیاد خویش درآورده بودند تات می خواندند»(11)

 ورود و استقرار ترکان در ایران همزمان با عصر طلایی تمدن اسلامی بود و ایران به عنوان مهمترین مرکز این تمدن وقتی که پذیرای این میهمانان ناخوانده شد بیش از آنکه از حضور آنان تاثیر پذیرد بر آنان تاثیر گذارد و وقتی که با تمدن با شکوه و مردمان با فرهنگ متعالی این سامان برخورد نمودند به آرامی در مقابل عظمت فرهنگ و تمدن ایرانی که برای آنان با عبارت «تاتها» شناخته شده بود سر تعظیم فرود آوردند و هر چند که بر حفظ و بلکه اشاعه زبان خویش اصرار ورزیدند و لیکن علم و فرهنگ تاتها (ایرانیان) را ستودند و بارها به نیاز خود به این فرهنگ و تمدن اعتراف نمودند.

در « دیوان لغات ترک» نوشته محمود کاشغری که تالیف آن را به سال 466 هجری قمری به پایان برده است ، چنین آمده است:

تات سیز ترک بلماس             باش سیز برک بلماس

(یعنی همچنان که سر بدون کلاه ارزش ندارد ترک بدون ایرانی نیز همانطور است )

این عبارت بسان همه ضرب المثلها, عمومیت این اعتقاد را در بین ترکان نشان می دهد. کلمه «تات» در قرون بعد نیز در معنای ایرانی یا فارس زبان استعمال شده است.

مولانا جلال الدین بلخی در بیتی, ایرانی و رومی و ترک را به زبان واحد فطرت که زبان بی زبانی است فرا می خواند و آنها را از تفرقه به علت تفاوت زبان ظاهری بر حذر می دارد:

اگرتات ساک وگرروم ساک وگرترک            زبان بی زبانان را بیاموز

بنابراین معلوم می شود که در قرن هفتم هجری نیز تات به معنای ایرانی فارس زبان استفاده می شده است .

ترجمه ای از کلیله و دمنه به ترکی موجود می باشد که به درخواست عمربن محمد بن محمد آیدین حاکم ازمیر در اوایل قرن هشتم هجری قمری صورت پذیرفته است . مترجم در مقدمه این اثر به صراحت به ترجمه خود از تاتی به ترکی اشاره می نماید و معلوم است که کلیله و دمنه موجود در آن زمان که به نثر ابوالمعالی نصرا... منشی بوده همان کلیله و دمنه مشهور فارسی بوده است بنابراین مقصود مترجم از تاتی همان فارسی است (12)

 در سند ی دیگر مسعود بن احمد مشهور به خواجه مسعود از شعرای قرن هشتم آناتولی در اثر مشهور خود به نام منظومه « سهیل و نوبهار» که سرودن آن را به سال 751 هجری قمری آغاز ساخته می گوید:

گیوب زرکشی قیمتی طونلرین              کیرو، حوض یانندی طنزی ارن

بو عشق اشیناکم که قلرسه خوض               طت ایدر که می گردد او گرد حوض

منظور شاعر از بیت اخیر است که : هرگاه کسی در کار این عشق ژرف اندیشی کند بدین منظور طت (تات) می رسد که می گوید: که می گردد او گرد حوض (13)و این یک عبارت کاملا فارسی است.

 دقت در اسناد قرون بعدی نیز آشکار می سازد که کلمه تات به مثابه عنوان و نشان ایرانیان فارس زبان فراگیر شده بود تا جایی که در عصر صفوی ، در چندین سفرنامه خارجی ، ایرانیان به دو گروه قسمت شده اند: قزلباش ها که ترک می باشند و تاتها که فارس زبانان        ایرانی الاصل می باشند.

پیتر دلاواله که در عصر صفوی از ایران دیدن کرده و از سال 1617 م تا 1623 میلادی به مدت شش سال در ایران به سر برده است قشون شاه عباس را چنین توصیف می نماید:

« قشون ایران مرکب از چهار دسته است که به ترتیب اهمیت از پایین ترین آنها یعنی تفنگچیان که شاه چندی پیش به توصیه آنتونی شرلی انگلیسی به تشکیل آن همت گماشت شروع می کنم. تفنگچیان از نژاد اصیل ایرانی هستند که مسکن و ماوای آنها در شهرها و دهات است و چون در تمام سال حقوق می گیرند مجبورند هر وقت به وجود آنها احتیاج باشد فورا در خدمت حاضر باشند.

نجیب زادگان یعنی قزلباشها وارد این دسته نمی شوند و در حقیقت افراد آن را فقط رعیت ها تشکیل می دهند . به لفظ رعیت « تات» نیز اطلاق می شود. در فارسی وقتی « تات » می گویند منظور این است که طرف از طبقه نجبا (قزلباش) نیست . ولی در حقیقت آنان اصیل تر از قزلباشها هستند زیرا دسته اخیر فقط از زمان شاه اسماعیل صوفی به بعد خود را به زور اسلحه تحمیل کرده اند . در حالی که تاتها ایرانی الاصل هستند و ساکنین واقعی این سرزمین را تشکیل می دهند و خیلی از بزرگان و ثروتمندان و بعضی از میرزاها و به طور کلی کسانی که به دلایلی جزء سپاهیان منظم نیستند و یا مشاغل درباری دولتی ندارند در طبقه بندی از تاتها محسوب می شوند. تفنگچی ها نیز جزو همین طبقه تاتها هستند و معمولا از دهات و آبادی ها آمده اند .(14)

 

در حدود 70 سال بعد از دلاواله ، انگلبرت کمپفر از ایران دیدن می کند و در سفرنامه خود          می نویسد :

 «قزلباشها سخت به خود می بالند و به مردم بومی این سرزمین که آنها را تاجیک، تازیک یا به طور خلاصه تات می نامند به دیده تحقیر می نگرند»(15)

 سانسون نیز در سفرنامه خود چنین آورده است:

« این کلاه (تاج) بسیار مورد احترام همه می باشد زیرا می گویند که این کلاه به دوازاده امام اختصاص دارد . تمام خان ها و قزلباشها در روزهای سلام و تشریفات این کلاه را بر می گذارند ولی تاتها که «کشوری» هستند نمی توانند این کلاه را برسر بگذارند. همچنین اعتماد الدوله فعلی نیز که از خوانین « لشکری» نیست ، این کلاه را بر سر نمی گذارند. تاتها بومی های محلی ایران را می گویند و قزلباش که به معنی طلاسران یا سرخ سران ، سرخ کلاهان می باشد لشکری هستند . قزلباشها از سلسله غلامان می باشند یعنی در اصل غلام بوده اند یا از ملت هایی هستند که به ایران پناهنده شده اند . بسیاری از قزلباشها از دمشق و هنگری به ایران آمده اند.» (16)


89/6/14::: 11:41 ع
نظر()
تات ،
  
  
<      1   2   3   4   5      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ ای عشق مدد کن به سامان برسیم ، چون مزرعه تشنه به باران برسیم ، یا من برسم به یار یا یار به من ، یا هردو بمیریم و به پایان برسیم .


+ در ذهن اگر نیافرینمت میمیرم ، از شاخه ای اگر نچینمت میمیرم ، ای عادت چشمان بی حوصله ام ، یک روز اگر نبینمت میمیرم .
+ پرسید به خاطر کی زنده هستی ؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو ، بهش گفتم به خاطر هیچکس ، پرسید پس به خاطر چی زنده هستی ؟ با اینکه دلم داد میزد به خاطر دل تو ، با یه بغض غمگین گفتم به خاطر هیچکس ، ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی ؟ درحالی که اخم تو چشماش جمع شده بود گفت : به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است .